۱۳۹۰ مرداد ۴, سه‌شنبه

قصه یک ملودی


وقتی که گل در نمیاد ...
یکی از وظایف تاریخ نگاران هنری، واکاوی دقیق در مستندات تاریخی به منظور ثبت وقایعی است که هیچ گونه تحریف و انحرافی در روایت حادث شده رخ ندهد. ثبت اسامی کلیه عوامل ساخت یک اثر هنری (موسیقیایی) که معمولا شامل ذکر نام ترانه سرا ، آهنگساز ، تنظیم کننده و سال دقیق انتشار است، یکی از بخش های تاریخ نگاری هنری به شمار می آِید. متاسفانه این موضوع به کرات اتفاق افتاده که سالها نام ترانه سرا یا آهنگسازی بر روی ترانه ای نقش بسته که روح آن شخص نیز از آن اثر خبردار نبوده. این رفتار اشتباه در جامعه هنری به وفور یافت شده که در این زمینه می توان مثالهای متعددی را نیز بیان نمود. مخاطبان ترانه به دلیل اهمال و سهل انگاری بعضا کمپانی های تولید نوار و صفحه و سی دی نام حقیقی عوامل ساخت و تولید آثار موسیقیایی را به اشتباه در حافظه ی تاریخی خود ثبت می نمایند و هیچ دستگاه نظارتی که دارای قدرت کنترل در این زمینه باشد نیز یافت نمی شود تا به عنوان مرجع ، محل مراجعه مخاطبان قرار گیرد.
این مقدمه بهانه ای بود تا در زمینه ملودی که - سالها به اشتباه نام آهنگساز دیگری را بر روی خود یدک می کشید - صحبت نماییم:
ملودی سقوط با اجرایی از داریوش
وقتی که گل در نمیاد سواری اینور نمیاد
کوه و بیابون چی چیه؟
وقتی که بارون نمیاد ابر زمستون نمیاد
این همه ناودون چی چیه؟
ترانه سقوط در زمستان سال 1356 در آلبوم گلایه ها که توسط کمپانی سی بی اس که متعلق به ضیا آتابای بود وارد بازار شد. کلام ترانه سروده ی شهیار قنبری است و بر روی کاور آلبوم منتشر شده ، به اشتباه نام منوچهر چشم آذر به عنوان سازنده ی اثر درج گردیده و طبیعی است که مخاطبان ترانه نیز، بی خبر از همه جا با استناد به مطالب ذکر شده بر روی کاورآلبوم ، سازنده ی ملودی را چشم آذر می پنداشتند اما جالب این جاست که چگونه امکان دارد آهنگسازی که به اشتباه اثر و ملودی شخص دیگری به نامش ثبت گردیده در این باره سکوت کند و نام حقیقی آهنگساز را ذکرننماید.
من نیز به مانند همگان تا همین اواخر می پنداشتم منوچهر چشم آذر سازنده ی ملودی سقوط است تا این که ترانه سرای این اثر شهیار قنبری در پاسخ به یکی از بازدیدکنندگان صفحه فیس بوکش پیرامون این ترانه اینگونه نوشت:
« دوستان، موسیقی‌ از " فریبرز لاچینی " است ! و نه چشم آذر. دوباره کتاب چاپ ایران را نگاه کردم. چه قدر زشت است. و پر غلط! از تاریخ میلاد تا نقطه ی آخر. انگار که به عمد بوده است .»

و در توضیحات تکمیلی پیرامون این ترانه نوشته اند:
«تا آن جا که من به یاد دارم از فریبرز است، که آقای داریوش عزیز، بی‌ اجازه، ملودی را به آقای چشم آذر داد، و بد تر از آن، تکه یی از ترانه ی دیگر م را به آن افزود ! و مقدمه را هم از واروژان ، قرض گرفتند، باز بی‌ هیچ مشورتی ! از آقای لاچینی بپرسید . حافظه ی من، از روی جلد ( کمپانی که مدیرش آقای ضیا بود ) معتبر تر است.»
به هر روی چگونه است که اشتباهی به این بزرگی رخ می دهد ولی هیچ کس لازم نمی بیند سطری در این باره توضیح دهد.

من نیز که از دیدن این پاسخ متعجب و وامانده بودم موضوع را با خود داریوش ، خواننده اثر در میان گذاشتم.
در پرسش نخست از داریوش با ذکر موضوع ، سازنده ی حقیقی ملودی سقوط را از ایشان پرسیدم.
داریوش در پاسخ من اینگونه نوشتند:
«شهیار کاملا درست گفته و این اشتباه از طرف کمپانی بود که اتفاق افتاده و قصد و غرضی در کار نبوده»
در پرسشی دیگر از داریوش پرسیدم:
نکته مبهم دیگر این است که اوورتور ابتدای ملودی که در واقع همان ملودی بوی خوب گندم است آیا به پیشنهاد منوچهر چشم آذر بر روی ملودی اصلی نشست یا فریبرز لاچینی چنین پیشنهادی داشته و اصولا قرار دادن این ملودی به معنای تداعی محتوای پس پشت ترانه بوی خوب گندم است؟ یعنی این که شنونده با شنیدن سقوط به این مضمون برسد که این ترانه ادامه ترانه بوی خوب گندم است .
پاسخ داریوش: دقیقا همینی است که نوشته اید.
با پاسخ داریوش روشن شد که ملودی ترانه سقوط، ساخته فریبرز لاچینی است و در واقع منوچهر چشم آذر تنظیم کننده این اثر است و اوورتور ابتدای ملودی نیز به پیشنهاد او بر روی کار نقش بسته.
با این توضیحات نام منوچهر چشم آذر از کنار 2 ملودی خاطره ساز تاریخ موسیقی این مملکت کنار گذاشته شده است .1- طلاق ساخته آندره لوید وبر(با صدای گوگوش)
2- سقوط ساخته فریبرز لاچینی.(با صدای داریوش)
البته ذکر این رویداد به این معنا نیست که چشم آذر سهمی در شکل گیری این دو آهنگ نداشته بلکه به هر روی باید تاریخ موسیقی به طور کامل روایت شود و حتی اگر چشم آذر به دلیل تبحر در حوزه تنظیم و سازشناسی نقشی استادانه در این دو اثر ایفا نموده و با رنگ آمیزی خط کلی ملودی این دو اثر را به همیشه تاریخ سپرده اما لازم است نام واقعی نویسندگان این دو ملودی یعنی آندره لوید وبر و فریبرز لاچینی نیز عنوان گردد.
نویسنده: حمید


سه شنبه 4مرداد1390


۱۳۹۰ خرداد ۲۵, چهارشنبه

شاعر ، آهنگساز ، خواننده کدام هنرمندترند؟

هفته نامه اطلاعات هفتگی 26 فروردین 1338
منصور تهرانی هفته نامه جوانان 15 اسفند 1356

هفته نامه اطلاعات هفتگی 26 فروردین 1338
مصاحبه با مشیر همایون شهردار، عباس شاپوری و هوشنگ مستوفی
یکی از کسانی که این هفته در بحث ما شرکت کرده اند آقای مشیر همایون شهردار ، هنرمند قدیمی و معروف هستند که بیش از هر کس برای اظهار نظر در این مورد صلاحیت دارند . ایشان علاوه بر مقام ارجمندی که در عالم موسیقی ایران دارند، در حال حاضر ریاست شورای موسیقی رادیو ایران نیز به عهده ایشان است و امور مربوط به همه ارکسترهای رادیو ایران زیر نظر ایشان اداره می شود.
ایشان در مورد بحث ما اینطور نوشته اند:
هفته گذشته طوماری با امضا بیش از سی نفر از مشهد به دست من رسید که درخواست داشتند که من هم در این استفتاء شرکت کنم با آنکه حالا دیگر سن و سال من ، مناسب این نیست که در این قبیل مباحث که غالبا بی سرو صدا هم نیست شرکت کنم ، مع الوصف درخواست این عده از هموطنانم را نمی توانم نادیده بگیرم و نظریات خودم را به اختصار عرض می کنم:
1- متاسفانه رکن اعظم مسئله ای که طرح شده از قلم افتاده است و بدون او که عبارت از نوازنده باشد هر جوابی به سئوال داده شود با اصول فنی منطبق نبوده و ناقص است زیرا بدون وجود نوازنده عمل آهنگساز ، شاعر وخواننده قابل اجرا نیست . بنابراین بایستی سئوال می شد بین این چهار، کدام یک مقام اول را حائزند؟
2- باید توجه نمود مقایسه ای را که می خواهیم انجام دهیم با فرض آن است که این چهار رکن به مدد فن خود، استاد بوده و عمل آنها بدون عیب و نقص باشد زیرا عیب و نقص هر یک ، عمل دیگری را خنثی می کند.
3- آهنگسازی و شاعری قریحه ای است که طبیعت در انسان بوجود می آورد . هر موسیقی دانی آهنگساز نمی شود ، هر فاضلی هم شاعر نتواند شد مگر آنکه آن قریحه را دارا باشد . صدای خوب را هم صاحب آن از روز تولد دارا بوده در صورتی که یک نوازنده خوب ، لااقل باید پانزده سال زحمت آموختن را شب و روز تحمل نماید.
4- آهنگ و شعر خوب را اگر یک خواننده درجه اول برای شما بدون نوازنده بخواند هرگز لذت آن مطابق با همراه بودن با نوازنده نخواهد بود، حتی اگر آن آهنگ و شعر خوب را یک خواننده درجه دوم و سوم همراه با ساز برای شما بخواند تاثیر آن در شما بیش از آن است که خواننده درجه اول بدون نوازنده آنرا بخواند .
برای ختم کلام چند شعر متفرق حافظ را به عنوان استدلال اهمیت نوازنده در اینجا ذکر می کنم قبلا لازم است توضیح داده شود که کلمه مغنی در لغت یعنی آوازخوان ولی از اشعار حافظ چنین بر می آید که در زمان او مغنی را به ساززن می گفته اند زیرا غالبا می گویند (مغنی بزن) کلمه بزن را فقط به نوازنده می توان گفت نه به خواننده :
مغنی بزن آن نوائین سرود بگو با حریفان به آواز رود
که بار غمم بر زمین دوخت پای به ضرب اصولم بر آور زجای
ضرب اصول به یکی از رنگهای کلاسیک اطلاق می شود که فقط برای رقص است.
یا در این سه بیت:
گوشم همه بر قول نی و نغمه چنگ است
چشم همه بر لعل لب و گردش جام است
چنگ خمیده قامت می خواندت به عشرت
بشنو که پند پیران هیچت زیان ندارد
چو در دست است رودی خوش بزن مطرب سرودی خوش
که دست افشان غزل خوانیم و پاکوبان سراندازیم
بنا بر آنچه گفته شد به عقیده بنده، آهنگساز و نوازنده متناوبا مقام اول و شاعر مقام دوم و خواننده که فقط آلت اجرای افکار آنان است مقام سوم را دارا می باشند ، زیرا نوازنده به تنهائی قادر است احساسات و احوال شما را دگرگون نماید در صورتی که خواننده به تنهائی از عهده این کار برنمی آید مگر آنکه نوازنده همراه او باشد ، بنابراین این طور باید نمره داد:
نوازنده و آهنگساز :50
شاعر:30
خواننده: 20
عباس شاپوری:
دومین شرکت کننده ی این هفته ما آقای عباس شاپوری، نوازنده و آهنگساز جوانی است که بسیاری از آهنگهای جالب او را همه شنیده اند و ایشان در این مورد اینطور نوشته اند:
متاسفانه در محیط ما چون سطح ذوق عمومی پایین است به مسائل اساسی در موسیقی توجه نمی شود و غالبا خیال می کنند که رکن اعظم یک اثر هنری همان خواننده ای است که اعجاز می کند و پس از ساعت ها تمرین و ممارست آهنگی را می خواند. در حالی که خواننده در کارهای هنری ما حالت یک انسترومان موسیقی را دارد یعنی همانطور که ما در ارکستر از یک ویولن خوش صدا و یا یک پیانوی خوش صدا استفاده می کنیم از خواننده هم استفاده می شود منتها سازها ، نت های یک آهنگ را از قوه به فعل در می آورند و خواننده کلماتی را که شاعر بر روی آهنگ گذاشته عینا اجرا می کند . مگر این که خواننده ای یافت شود که هنر موسیقی را خوب درک کند، سواد داشته باشد ، سلفژ بداند ، ذوق و قریحه هنری داشته باشد و خلاصه فقط یک انسترومان ساده نباشد که متاسفانه آنهم در محیط هنری ما خیلی نادر است و اما شعر و شاعر ..
شعر روی آهنگ ها و ترانه ها اثر کلی دارد به طوری که بایستی گفت پس از آهنگ ، شعر در درجه دوم اهمیت است ، چون کلام در روحیه شنونده اثر مستقیم دارد . اگر مضمون شعر عالی و کلمات زیبا باشد اثر یک آهنگ را در شنونده دوچند ان می کند و حالات روحی خاصی در او ایجاد می کند . از آن گذشته در کار تصنیف سازی هم مثل آهنگسازی ابتکار و ابداع دخالت دارد. بدبختانه در محیط ما به این مسائل مطلقا توجهی نمی شود و حاصل زحمات شاعر و آهنگساز همگی به پای خواننده حساب می شود و استفاده مادی و معنوی از آن اوست . به هر حال من امتیازها را این طور تقسیم می کنم.
آهنگساز : 50
شاعر: 40
خواننده : 10
و سومین نفر شرکت کننده این هفته ، هوشنگ مستوفی هستند:
در وهله ی اول اگر حمل به بدبینی نفرمایید من معتقدم در محیطی که هنوز هنر، وسیله ی تفریح و مجلس آرائی بزرگان است و اکثریت مردم آنرا جزر و مد روز می دانند خیلی بهتر است که مطلقا نه هنری وجود داشته باشد و نه شعری و شاعری و نه آهنگسازی.
ولی با این همه اگر قرار باشد که در چنین محیطی هم موسیقیدان و شاعری وجود داشته باشند از نظر من اهمیت اجرا کننده خیلی بیشتر از آهنگساز است و البته برای این مدعای خودم دلائل فراوانی دارم که تا حدود امکان، به ذکر مختصری از آنها می پردازم .
البته تردید نمی توان داشت که یک شعر یا آهنگ خوب را اگر خوب هم اجرا کنند بی نظیر خواهد شد ولی شاید خود شما هم به این مطلب بارها برخورده باشید که اگر بهترین اشعار یا آهنگ ها بوسیله آدم بی مایه ای اجرا شود هرگز مورد توجه قرار نخواهد گرفت بنابراین باید قبول کنیم که اجرا کننده کسی ست که پس از ساخته شدن یک اثر هنری دو مرتبه آن را خلق می کند و در حقیقت او مبین و مترجم احساسات و عواطف کسی است که آهنگ یا شعری را ساخته است پس همانطور که اگر مترجم بیسوادی بهترین و عالی ترین شاهکارهای ادبی دنیا را به زبان فارسی درآورد هیچکس از آن چیزی درک نخواهد کرد و عظمت آن اثر شناخته نخواهد شد. همانطور هم اگر کمپوزیتوری { آهنگسازی} بهترین آهنگ ها را بسازد و اجرا کننده نتواند آنرا همانطور که منظور نظر سازنده بوده است اجرا کند و مبین این احساسات قرار گیرد مردم از آن هیچ درک نخواهند کرد . برای مثال عرض می کنم که چند سال یش یک ارکستر بسیار معمولی سمفونی پنجم بتهوون را اجرا می کرد . خدا می داند گاهی صدای سازهای بادی این ارکستر به اندازه ای خارج بود که گوش بی اطلاع ترین اشخاص را هم آزار می داد ، به خصوص وقتی نوبت به مومان سوم این سمفونی رسید ، صداهای گوشخراش به قدری زیاد شد که من دیگر نتوانستم تحمل کنم و با ناراحتی شدید برخاستم و از سالن بیرون آمدم و با خود فکر می کردم که بدون تردید روح بتهوون هم در آسمان ها از بلائی که به سر این سمفونی او آمده به ارتعاش و التهاب افتاده است. فکر می کنم همین مثال برای اثبات نظریه من کافی باشد چون آنها که سمفونی پنجم اجرای ارکستر سمفونیک لندن و وین و برلن را شنیده اند خوب می دانند که اجرای یک اثر هنری تا چه اندازه در نشان دادن عظمت آن اهمیت دارد . همین قضیه در رشته تاتر هم صادق است ، شما بهترین نمایشنامه های شکسپیر را بدهید یک مشت هنرپیشه تخت حوضی ( چنانکه در محیط ما به کرات سابقه داشته) بازی کنند و آنوقت چنین اجرائی را مقایسه کنید با اجرای شکسپیرین معروف انگلستان «سر لونس اولیویه » آیا هر دو نمایشنامه را شکسپیر ننوشته ؟ پس چه چیز باعث این تفاوت فاحش است، تنها و تنها مهارت و استادی اجرا کننده . پس اجازه بدهید در پایان این مقاله خلاصه ی عقیده خودم را در یک سطر بگویم ، به نظر من اگر یک آهنگ معمولی و حتی بد را خواننده ی استادی اجرا کند بسیار امکان دارد که مورد توجه قرار گیرد ، در حالی که بهترین آهنگها را اگر بد اجرا کنند هرگز مورد توجه کسی قرار نخواهد گرفت ، پس حقیقت این است که اگر سهم آهنگساز و شاعر را در ساختن آهنگی 30 درصد بدانیم ، هفتاد درصد باقیمانده ان متعلق به اجرا کننده است . به این ترتیب :
خواننده: 70
آهنگساز: 15
شاعر:15
نظریات خوانندگان مجله:
هم اکنون که مشغول تنظیم این صفحه هستیم صدها نامه از خوانندگان در زمینه این بحث جلو من است که طرح همه آنها غیر ممکن به نظر می رسد. بنابراین اجازه بدهید تعدادی از آنها را این هفته خلاصه کنم و بقیه را برای هفته های بعد بگذارم که به تدریج طرح شود:
اسماعیل عظیم پور تبریزی:
نوشته اند: شاعر در سرودن تصنیف پابند وزن و قافیه نیست و این کار ساده ای است ، کار آهنگساز از همه مشکل تر است چون او خلق می کند و بوجود می آورد . خواننده فکر و خیال شاعر و آهنگساز را جان می بخشد. به این ترتیب سهم هر کدام به نظر من چنین است:
آهنگساز: 50 خواننده: 30 شاعر: 20
مهرداد کمالی:
ارزش هنری کار شاعر و آهنگساز و خواننده مساوی است. زیرا هر یک به صورتی احساسات خود را جلوه می دهند.
اسفندیار رسائی: ارزش کار آهنگساز بیش از شاعر و خواننده است و چون کارش خلاقیت دارد:
آهنگساز: 80 خواننده و شاعر: 10
جهانگیر بیگلری:
آقای مجید وفادار که می گویند خواننده حالت یک آلت موسیقی را دارد به من بگویند آیا اگر یک ویولن خوش صدا را به دست یه نوازنده ناشی بدهند چه صدائی از آن بیرون خواهد آورد ؟ چرا حق خواننده را پایمال می کنید ، ارزش کار خواننده و شاعر و آهنگساز به این مقیاس است:
خواننده : 60 آهنگساز: 20 شاعر: 10
محمد نوحی زاده :
چرا از وقتی که آقای پرویز یاحقی و خانم مرضیه از هم جدا شده اند دیگر خانم مرضیه ترانه خوب و تازه ای نخوانده اند. علتش این است که کسی نبود تا آهنگی و شعری برای ایشان بسازد که مورد توجه قرار بگیرد پس خواننده در درجه سوم است:
آهنگساز: 50 شاعر: 30 خواننده: 20
محمد مرادی:
تنها بوسیله آهنگ خوب و شعر عالی یک خواننده می تواند عرض وجود کند و اگر شاعر و آهنگساز نباشند خواننده نقشی ندارد . کارشان این طوری است:
آهنگساز: 45 شاعر: 35 خواننده: 20
هفته نامه جوانان 15 اسفند 1356
منصور تهرانی با 7 ترانه روز ، قدم به مسابقه جایزه بزرگ هنری مجله جوانان می گذارد.
منصور تهرانی پرکار و موفق با هفت ترانه روز، این هفته رقابت پرشور خود را با ترانه سرایان دیگر آغاز نمود. منصور تهرانی گفت: خوشحالم که همزمان با برگزاری مسابقه جایزه بزرگ هنری مجله جوانان ، من با هفت ترانه موفق روز پربار و امیدوار و دلگرم به میدان آمده ام.
منصور اضافه می کند: ترانه هایم در سال 1356 هر کدام به نوبه خود در دل مردم جائی باز کردند و برای من توفیق و شادی ببار آورده اند.
پیشکش با آهنگی از حسن شماعی زاده و با صدای گوگوش ، حرف بزن (مازیار) ، روایت (ستار) و گل واژه (ابی) با آهنگ های صادق نوجوکی ، زمزمه (حمیرا) ، ساربون (فرزین) با آهنگ های حسن شماعی زاده و شب زحمی (ابی ) با آهنگی از سلی، دستاورد سال 56 من به حساب می آید و توفیق این ترانه ها در میان مردم ، سخت مرا امیدوار کرده است و خوب می دانم در نظرخواهی چهره های محبوب موزیک با آراء مردم هنردوست ، پیروزی خوبی بدست می آورم . تهرانی می گوید: امسال برگزاری مسابقه جایزه بزرگ شور و هیجان زایدالوصفی در میان دست اندرکاران موزیک برپا ساخته است و همین مسئله در کیفیت کارها و بالا بردن سطح آثار هنری موثر خواهد بود و نتایج این مسابقه که صد در صد جنبه هنری و معنوی دارد و در سالهای آینده آشکار می شود چه دیگر آنها که کارهای اصیل هنری ارئه می دادند ارج خواهند دید و بعضی از آهنگسازان و ترانه سرایان که به کلی از کار خوب دل کنده بودند با چنین مسابقه ای به رقابت اصیل و واقعی می پردازند و در کنار آثار تجارتی و مردم پسند از این به بعد ما شاهد ترانه و آهنگ و اجرای اصیل و خوب خواهیم بود.
منصور تهرانی در پایان می گوید: آرزو دارم در مسابقه جایزه بزرگ هم سهمی داشته باشم چون هر گونه امتیازی می تواند در آینده هنری ام تاثیر بگذارد.
گردآوری و تنظیم: حمید
چهارشنبه 25 خرداد 1390

۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۹, پنجشنبه

ای آسمان سروده ی ترانه مکرم یا بیژن سمندر؟

هفته نامه اطلاعات بانوان 5مرداد 1350

هفته نامه اطلاعات بانوان هشت اسفند 1352

بخش نخست:
ای آسمان ، سروده ی ترانه مکرم یا بیژن سمندر؟
داستان سرقت هنری گویا پایان پذیر نیست و هر از چند گاهی می بایست به واکاوی این گونه ماجراها پرداخت.طعم شیرین شهرت ، ذائقه ی یک شبه از ره رسیده ها را بسیار خوش آمده که برای دسترسی به آن دست به چنین اعمال مذمومی می زنند.برای من بسیار پرسش برانگیز است که چگونه می توان احساس یک انسان را دزدید و ملودی ، ترانه یا هر آفرینش هنری را که زاییده ی جوهره دیگری است با نام خود منتشر کرد.

این بار اما ترانه سرای جوانی از داخل کشور این افتخار را نصیب خود نموده تا نامش در فهرست سارقان ادبی حک گردد .
موضوع مورد بررسی پیرامون ترانه ی ای آسمان منتسب به ترانه مکرم است.
این ترانه در سال 1384 با صدای غلام کویتی پور و با آهنگسازی مجید رضازاده در آلبوم غریبانه 2 منتشر شد. بر اینسرت آلبوم نام ترانه مکرم به عنوان سراینده ی آن درج شده است.
ترانه ی مکرم در مصاحبه ای با روزنامه دنیای اقتصاد مورخه 12 اردیبهشت 1387 در پاسخ به مصاحبه کننده اینگونه بیان نموده است:
« شعراي مذهبي هم مي‌گي؟


بله كار «اي آسمان» غريبانه 2 آقاي كويتي‌پور و سالار عشق براي امام حسين (ع) و با تو ستاره مي‌شوم آقاي اصفهاني براي حضرت زهرا (ع) و تعداد زيادي كار مناسبتي

مذهبی هستي؟ا

اعتقادات مذهبي خيلي شديدي دارم سر كار «اي آسمان» خيلي گريه کردم.

اين حرفا رو كه به خاطر مجوز نمي‌زني؟

آدم از اعتقاداتش سوءاستفاده نمی کند ، من هيچ موقع اهل اين بازي‌ها نبودم ، اعتقاداتم رو هم با هيچي عوض نمی. کنم»
همانگونه که مشاهده می فرمایید ایشان معتقد هستند که به خاطر ترانه ی ای آسمان در استودیو از فرط اعتقاد به گریه افتاده اند.
اما ماجرا زمانی جالب می شود که متوجه شویم ترانه ای آسمان با نام واقعی « آسمون بازی نکن » سروده ی ترانه مکرم نیست. این ترانه ، در سال 1350 توسط دکتر بیژن سمندر شاعر و ترانه سرای شهیر شیرازی سروده و در تاریخ چهارشنبه پنجم مرداد 1350 در صفحه ی 21 هفته نامه اطلاعات بانوان با نام واقعی سراینده اش منتشر گشت.
هفته نامه اطلاعات بانوان شماره 735 چهارشنبه 5 مرداد 1350
آسمون بازی نکن
آسمون ابر تو اشکش دیگه دریا نمی شه
نه دیگه هیشکی غمش مثل غم ما نمی شه
آسمون بازی نکن آفتاب و مهتاب نمی خوام
دل من همچی گرفته که دیگه وا نمی شه
برق عشقی تو دلم هس که سرش دس خداس
آسمون برق نزن ، برق تو گیرا نمی شه
هی خیال تو میاد زاغ دلو چوب می زنه
تو خونه ی تنگ دلم غیر تو پیدا نمی شه
کجا مثل تو عزیزی دیگه پیدا می کنم
هر کی ام پیدا کنم مثل تو زیبا نمی شه
اعتبار از همه چیز رفته سمندر ، افسوس
حیف دنیا که دیگه مثل قدیما نمی شه
همانگونه که مشاهده می فرمایید این ترانه هیچ گونه درونمایه مذهبی را با خود یدک نمی کشد . زبان معلق و یکدست سمندر در ترانه ی آسمون بازی نکن در زمان اجرا متاسفانه به زبان آشفتگی عجیبی منتج شده است.
در اجرا کلمه آسمون به ای آسمان تغییر یافته تا زبان شکسته ترانه از بین برود ، که این خود نخستین اشتباه رخ داده است.
ترانه مکرم ، با برداشت 2 بیت ابتدایی ترانه سمندر و عدم اطلاع رسانی نسبت به این موضوع متاسفانه دست به یک سرقت آشکار هنری زده تا با این عمل در کارنامه هنری اش نمره ی منفی را ثبت نماید. حیف است ترانه سرایان و یا آهنگسازان جوانی که تازه وارد این عرصه شده اند با این اعمال ، کارنامه ی هنری خود را زیر سئوال ببرند. این دوستان نازنین نباید فراموش کنند که احساس آدمی قابل یغما رفتن نیست. نمی توان تراوشات روحی یک شاعر و ترانه سرا یا ملودی های یک آهنگساز را با نام خود عرضه نمود. نباید فراموش کنند که اگر نام و آثار چهره های ماندگار تاریخ ترانه سرایی معاصر ایران تا این اندازه تاثیرگذار بوده دلیل آن در تحمل سختی ها ، مرارت ها و زحمات بی پایان آنان خلاصه می شود . هیچ کدام از این بزرگان ابیات ترانه سرایان نسل پیش از خود را به سرقت نبرده اند بلکه ترانه شان را زندگی و زندگی شان را ترانه کرده اند.
بخش دوم:
طی چهار ماه اخیر که به دلایل متعدد موفق به بروز رسانی این وبلاگ نشدم در حوزه ی موسیقیایی کشور اتفاقات مختلفی روی داد . انتشار آلبوم مهرداد (طعم رویا) ، ابی (حس تنهائی) ، سیاوش قمیشی ، بیژن مرتضوی و هم چنین درگذشت تاسف برانگیز منوچهر سخائی یکی از نخستین خوانندگان موسیقی پاپ در ایران ، از اهم اتفاقات روی داده بود.
پخش مستند رد پای خاطره از شبکه من و تو پیرامون زنگینامه ی هنری گوگوش و البته هم چنین مصاحبه ی اختصاصی رها اعتمادی با منوچهر سخایی نیز از برنامه های قابل تامل پخش شده بود . برای من دیدن سال جعلی انتشار ترانه های منوچهر سخایی در مصاحبه ی رها اعتمادی با ایشان بسیار دردناک بود . در همین جا از آقای رها اعتمادی تمنا می کنم در حوزه هایی که هیچ گونه تخصصی ندارند وارد نشوند . کلیه سال انتشار ترانه های اجرا شده توسط منوچهر سخایی در آن مصاحبه جعلی و اشتباه بود . در یک نمونه ترانه پنجره ها که در سال 49 منتشر گشته بود را با ذکر سال 56 قید نموده بودند.

برای یادمان منوچهر سخایی مصاحبه ی جالبی را از ایشان انتخاب نموده ام که با هم می خوانیم:
هفته نامه اطلاعات بانوان چهارشنبه 8 اسفند 1352 شماره 868
به دیدار منوچهر خواننده ترانه پرستو می روم. رضوان همسر منوچهر و پرستو دختر سه ساله اش در را به رویم باز می کنند . خانه منوچهر به طرزی بسیار ساده تزئین شده . رضوان که به خاطر مرگ پدرش لباس سیاه به تن دارد تا آمدن منوچهر با من به گفتگو می نشیند . چهره ای زیبا و دوست داشتنی دارد و بسیار صمیمی به نظر می رسد .
می پرسم چند سال است ازدواج کرده ای و در زندگی کردن با یک هنرمند با چه مشکلاتی روبرو هستی؟
جواب می دهد : ما شش سال است ازدواج کرده ایم و هنوز مثل روزهای اول همدیگر را دوست داریم ، به خصوص این که تولد پرستو پیوند بین ما را محکم تر کرده است . البته در زندگی هر زن و شوهری مشکلاتی هست ولی من معتقدم که انسان باید فکرش روشن باشد و از هیچ مشکلی نترسد . منوچهر برای من یک شوهر خوب و یک دوست مهربان است و من خودم را در کنار او کاملا خوشبخت حس می کنم.
در همین وقت منوچهر وارد می شود و پرستو به طرفش می دود و عکاس مجله با استفاده از فرصت چند عکس جالب از آنها می گیرد.
در مورد منوچهر و شرح حال او زیاد نوشته شده . فقط باید یادآوری کنم که منوچهر مدتی به شغل روزنامه نگاری اشتغال داشت و سه سال خبرنگار پارلمانی یکی از روزنامه ها بود.
گفتگو را با عنوان کردن موضوع موسیقی جاز که در ایران توسط ارکسترهای مختلف اجرا می شود و اکثر خوانندگان ایرانی آنرا می خوانند شروع می کنیم . منوچهر می گوید : یک چندی قبل برای اولین بار این موضوع را در اطلاعات بانوان مطرح کردم و گفتم که این موسیقی اسمش جاز نیست ، بهتر است بگوییم موسیقی پاپ ، چون موسیقی جاز که در واقع موسیقی اصیل سیاهپوستان است هیچ گونه شباهتی با این موسیقی که در ایران به نام جاز معروف شده ندارد . البته بعضی از هنرمندان ، حرف مرا بر علیه خودشان تلقی کردند در صورتی که خود من جز آنها بودم . خوشبختانه مقامات مسئول توجه کردند و اسم پاپ را به این موسیقی دادند.
منوچهر در مورد شروع کار خوانندگی خودش می گوید:
کار ما از اول ارائه یک نوع ملودی های ایرانی بود با اجرای به اصطلاح غربی که حالا هم همین کار را انجام می دهم که البته تا اندازه ای از نظر نحوه اجرا کامل تر شده است . این طرز اجرا به نظر من بدون این که خود ما در اول آگاهی کامل داشته باشیم خواست زمان ما بوده . جوان های ما به جنبش و حرکت احتیاج داشتند و این جنبش و حرکت را تنها در آهنگ های روز غربی بدست می آوردند . کاری که من و عده ای دیگر کردیم نتیجه اش این بود که جوان های ما رفته رفته این جنبش و حرکت را در آهنگ هائی که در ایران تولید می شد نیز یافتند و شنیدن آهنگ های روز ایرانی جانشین آهنگ های روز خارجی شد البته قبل از ما نیز به طور پراکنده این گونه آهنگ ها اجرا می شد ولی نتوانسته بود به این شدت در مردم نفوذ پیدا کنند تا نوبت به من و ویگن رسید . بین کار من و ویگن، یک تفاوت وجود داشت و آن این بود که ویگن علاقه داشت آهنگ های خارجی را با شعرهای فارسی اجرا کند و در واقع کار او دوبله آهنگ های خارجی بود ولی من همان طور که گفتم ملودی های ایرانی را با شعر فارسی و اجرای مدرن غربی می خواندم.
می پرسم : آیا بدون بهره گیری از سازهای خارجی هم می توان این نوع آهنگ ها را اجرا کرد ؟
جواب می دهد: با سازهای معدودی که به عنوان سازهای ملی معرفی شده اند مشکل است بتوانیم تحرک لازم را در آهنگ ها بوجود بیاوریم ولی شاید از اختلاط آنها بشود نتیجه خوبی بدست آورد همانطور که بیتل ها برای نواختن آهنگ های خودشان از سیتار هندی استفاده کردند.
از منوچهر درباره اعتقادش به موسیقی اصیل ایرانی می پرسم ؟
می گوید: ما چند نوع موسیقی اصیل داریم . یکی موسیقی فولکوریک است که مناطق مختلف مملکت ما آن را برای خودشان حفظ کرده اند و دیگری موسیقی کلاسیک ایران است که در گذشته یعنی قبل از ایجاد رادیو و تلویزیون و صفحه و نوار ، در مراسم مذهبی مورد استفاده قرار می گرفته و یا در نزد خواص شنوندگانی داشته . بعد از ایجاد وسایل ارتباط جمعی این نوع موسیقی برای همه قابل شنیدن شده است ولی همچنان مخصوص خواص باقی مانده است ، موسیقی کلاسیک ایران که در حقیقت همان موسیقی است که از برنامه گلها می شنویم از دیرباز برای بیان اشعار مذهبی و یا برای بیان اشعار عرفانی بوجود آمده و نباید توقع داشت که این موسیقی از طرف عموم استقبال بشود ، همان طور که اشعار عراقی و مولوی را عده کمتری درک می کنند و می فهمند موسیقی ایرانی هم درست همین حالت را دارد و به هر حال حساب آن با حساب آهنگ های روز جداست.
متاسفانه به هر کسی که آوازهای ایرانی را صحیح بخواند و چند دانگی هم صدا داشته باشد اجازه می دهند که هر نوع شعری را با هر نوع مفهومی بخواند در صورتی که بعضی از این صداها فقط برای خواندن اشعار کوچه باغی و بعضی دیگر برای خواندن تعزیه مناسب است . صداهائی که برای ارائه اشعار عرفانی شاعران بزرگ ایران مناسب می باشند بسیار نادرند به عنوان مثال از قوامی فاخته ای و محمودی خوانساری نام می برم که آوازشان دارای آنچنان شخصیتی است که می تواند بازگو کننده آن مفاهیم عرفانی باشد به نظر من اگر حافظ می خواست اشعار خودش را با صدای خودش بخواند حتما ترجیح می داد به سبک محمودی خوانساری بخواند.
در مورد خواننده های روز که مرتب بر تعدادشان اضافه می شود منوچهر می گوید:
اگر دقت کنیم می بینیم بسیاری از اسامی سال گذشته حالا دیگر در فهرست خوانندگان وجود ندارند و این نشان می دهد آنها که استعدادی ندارند از بین می روند و آنها که کارشان اصالت دارد خواه ناخواه باقی می مانند.
منوچهر سپس در مورد خواننده های معروف چنین اظهار نظر می کند :
سیمین عانم : فرم صدایش را تازه پیدا کرده و آهنگ هایی که می خواند با صدایش مناسب است .
شماعی زاده : خیلی شجاعت به خرج داد که تصمیم به خواندن گرفت.
هوشمند عقیلی : از آهنگی که اخیرا خواند خیلی خوشم آمد و برای صدایش خیلی مناسب بود.
محمد نوری: روی صدای خودش خیلی زحمت کشیده و شخصی فهمیده و با احساسی هم هست ولی علت این که ظاهرا مثل دیگران شهرت زیادی بدست نیاورده این است که نخواسته در شکل کار خود با گذشت زمان تغییری بوجود بیاورد و به عبارت دیگر روی کارهای اولیه خودش هم چنان متعصب باقی مانده که شاید هم این یک حسن باشد.
عباس مهرپویا: در انتخاب نوع آهنگ ها و اشعار و نحوه اجرای آنها سلیقه خوبی داشت.
عارف : از معدود خوانندگانی است که پشتکار زیادی دارد و این پشتکار به استعداد خدادادی او کمک بسیار می کند.
داریوش: خواننده ایست که وقتی برای بار اول شروع به خواندن کرد من معتقد بودم که می تواند باقی بماند ولی متاسفانه چیزی که در کمین جوانان تازه به شهرت رسیده قرار دارد ممکن است زود راه او را عوض کند و او باید با هوشیاری از این موانع بگذرد.

نویسنده : حمید
پنج شنبه 29 اردیبهشت 1390










۱۳۸۹ بهمن ۶, چهارشنبه

اردلان سرفراز: 20 سال است که به من شناسنامه نمی دهند.

هفته نامه اطلاعات هفتگی 4 مرداد 1353
هفته نامه اطلاعات بانوان چهارشنبه 23 دی 1349
هفته نامه اطلاعات هفتگی جمعه 4 مرداد 1353
هفته نامه زن روز مورخ 5 مهر 1350
ویلیام خنو سازنده ملودی همیشه غایب (فریدون فروغی)هفته نامه جوانان 23 فروردین 1355


پیش از هر چیز، ایمیلی را که دو روز پیش، از اردلان سرفراز دریافت نمودم ، طبق درخواست ایشان به اطلاع کلیه ی هموطنان عزیز می رسانم:
« وقتی قلم به مزدان جمهوری جهل و جنون ، تاریخ ایران را تحریف می کنند ، سرنوشت ترانه و ترانه سرایان نوین که بهتر از این نخواهد شد. انکار موجودیت ما که یکی از حیله های تبلیغاتی این نامردمان است.
شما باور می کنید که جمهوری اسلامی 20 سال است که به من به عنوان یک ایرانی شناسنامه نمی دهد و از مادرم که به اداره ثبت مراجعه کرده بودند گواهی پدرش را می خواهند که ایشان فرزندشان هستند. پدری که 80 سال پیش فوت کرده است
با سپاس و احترام : اردلان
Waghti (Ghalam be Mozdan)e Jomhuriye JAHL&JUNUN ,Tarikhe IRAN ra THRIF mikonanand, sarneweshte Tarane &Tarane sorayane NOWIN keh :behtar az in nkhahad shod!
( ENKARe Mojudiyate) Ma Keh Yeki az Hileh Haye Tablightiye In NAMARDOMAN ast!!
shoma Bawar Mikonid Keh ,jomhuriye Eslami!? 20 sal ast keh be man be onwane yek IRANI (Shenasnameh) namidahad!????&azMadaram keh:
be edareh sabt morajeh kardeh budanad,Gewahi(Prdarash)ra mikhahand keh :Ishan farzandeshan Hastand!! Pedari keh 80salepish
fot kardeh ast !!!!ba Sepas&ehteram;ardalan

هفته نامه اطلاعات هفتگی جمعه 4 مرداد 1353


به زودی داریوش با یک ارکستر 40 نفری به میدان می آید.
داریوش خواننده جوان، این روزها سخت مشغول تمرین با یک ارکستر 40 نفری است . این ارکستر بزرگ که در نوع خود انحصاری می باشد توسط واروژان رهبری و اداره می گردد. داریوش از هفته آینده با این ارکستر به روی سن می آید و برنامه اجرا خواهد نمود . در ارکستر 40 نفری داریوش ، تنها 18 نفر ویلون می زنند و 5 جازیست دارد.
کلیه اعضای این ارکستر از اونیفورم یک رنگ استفاده نموده و با پاپیون روی سن خواهند آمد . واروژان رهبر ارکستر هنگام اجرا برنامه روی سن می آید و با حرکات مخصوص دست ، ارکستر را رهبری خواهد نمود.
برای هر شب اجرا برنامه ، داریوش باید چهار هزار تومان به اعضا ارکسترش دستمزد بدهد ، هنوز معلوم نیست صاحبان برنامه ها برای داریوش و ارکسترش تا چند اندازه دستمزد تعیین خواهند نمود.

اطلاعات هفتگی جمعه 4 مرداد 1353
ایرج جنتی عطایی همه قراردادهایش را با استودیوی «کاسپین» لغو کرد.
ایرج جنتی عطایی که از چند سال پیش همه فعالیت خود را در استودیو کاسپین متمرکز کرده بود ، چند ماهی است که با دکتر طبیبیان به هم زده و در دفتر کار خود که در منزل مسکونیش می باشد به کار ترانه سازی سرگرم است. ایرج که از چند سال پیش دانشجوی هنرهای دراماتیک بود ، دو هفته پیش به دریافت لیسانس این دانشکده در رشته سینما و تئاتر نائل شد و هم اکنون آماده خدمت سربازی است زیرا که در آبان ماه امسال باید خدمت سربازی را شروع کند . او اینک با داریوش و بابک بیات تیمی درست کرده اند و ایرج چند شعر در دست تهیه دارد که در روزهای آینده ضبط و پخش خواهد شد.

توضیح از حمید:
ایرج جنتی عطایی در گفتگو با یغما گلرویی در کتاب "مرا به خانه ام ببر" صفحه 66 ، اینگونه روایت کرده است:

«من رو به جرم نوشتن ترانه هایی مثل جنگل و بن بست و خونه دستگیر کرده بودن.آقای قنبری رو برای نوشتن ترانه یی مثل بوی خوب گندم . من بلافاصله بعد از آزادی به سربازی فرستاده شدم...»

پیش کشیدن موضوعی چون فرستاده شده به خدمت سربازی در این قسمت جواب ، این ذهنیت را برای مخاطب بوجود می آورد که گویا این موضوع ارتباطی به ماجرای دستگیری ایرج داشته است در حالی که همانگونه که در سند نیز مشاهده می فرمایید موضوع رفتن به خدمت سربازی پس از اتمام تحصیلات ایرج در مرداد 1353 از پیش تعیین شده بود و هیچ گونه ارتباطی به موضوع دستگیری ایشان نداشته است.

هفته نامه اطلاعات بانوان چهارشنبه 23 دی 1349
دیگه عاشق نمی شم
خواننده : رامین
شعر : رضا عبدالهی
آهنگ : بابک بیات
این زمستون دلم هرگز بهار نداره
مرغ رویای شبم هرگز قرار نداره
آسمون خاطر من غروب سرد پاییزه
ستاره ی امید من چو رنگ شب غم انگیزه
دیگه عاشق نمی شم تا اسیر دل بشم
دیگه عاشق نمی شم تا اسیر دل بشم
شهر پاییزه دلم غروبی آتشینه
مرغ شبگرد دلم بیگانه یی غمینه
کاروانی بی نشانم در دشت خشک انتظار
فریاد حسرت می زنم در این بهار بی قرار
دیگه عاشق نمی شم تا اسیر دل بشم
دیگه عاشق نمی شم تا اسیر دل بشم


توضیح از حمید:
ترانه ی « دیگه عاشق نمی شم » از نخستین آهنگ های بابک بیات به شمار می رود که با صدای رامین خواننده مشهور دهه ی چهل منتشر گشت.رامین که از مقلدین ویگن به حساب می آمد کارش را با رامش آغاز کرد و ترانه های دو صدایی او با رامش در دهه ی چهل، بخش وسیعی از کارنامه هنری او را دربر می گرفت.
ضمنا این ترانه نخستین کار رضا عبدالهی نیز به حساب می آید . رضا عبدالهی شاعر و ترانه سرایی بود که از آثارش می توان به ترانه های ملامت ، پاییز ، غریب و سراب با صدای مازیار ، قدیما یادش به خیر ، دل عاشق ، بوی بارون با صدای علی رضا عصار ، اشاره نمود.
ملامت
هوای دل من در فصل تیرگی ها
خسته تر از خزونه
غمایی که دارم اندازه ی تمومه
ابرای آسمونه

هفته نامه زن روز شماره 338 مورخ 5 مهر 1350
می تونی مشت من و وابکنی
ترانه ای جنگ افروزکه رامش و اونیک بر سر تملک آن به هم می تازند
اولین بار که بر صفحه تلویزیون ظاهر شد عده زیادی که او را دیدند گفتند نسخه دوم ژرژ براسن خواننده مشهور فرانسوی قدم به عالم هنر ایران گذاشت. شباهت این دو نه تنها در خطوط قیافه است بلکه حرکات و به اصطلاح ژست های خوانندگی آنها هم شباهت زیادی به یکدیگر دارد. اما او یعنی اونیک از این همانندی اظهار بی اطلاعی می کند و می گوید : خیلی ها راجع به این شباهت به من تذکر داده اند اما من شخصا این خواننده فرانسوی را حتی روی صفحه تلویزیون ندیده ام و بنابراین اگر هم شباهتی وجود داشته باشد کاملا تصادفی است.
اونیک آوانسیان که 32 ساله و متولد رضائیه است ، سابقه ای طولانی در موسیقی دارد و با این که اکنون به عنوان خواننده مشهور شده ولی طی سالیان دراز یکی از بهترین نوازندگان ماندولین در ایران بوده است.
خودش می گوید: از روزی که ویگن شروع به خوانندگی کرد من هم نوازنده بودم منتها هرگز روی صحنه ظاهر نشدم . طی این مدت با خوانندگان مختلف همکاری داشتم اما فقط در پشت صحنه و هنگامی که برای پر کردن صفحه و ضبط صدا به استودیو می آمدند من با ارکستر آنها کار می کردم و هیچ وقت حاضر نشدم روی صحنه یا در کافه و کاباره نوازندگی کنم.
حرفه اصلی اونیک کتابفروشی است و موسیقی کار دوم او شمرده می شود . اولین استادش روبیک گریگوریان بوده که نوازندگی ویلون را به وی تعلیم داده است. پس از آن اونیک به سراغ ماندولین رفته و با سایر سازهای موسیقی نیز آشنائی یافته است . اما عاملی که سبب شد این نوازنده پشت پرده ، به خواننده روی صحنه مبدل شود ترانه ای بود که این روزها همه جا سر زبان هاست.
این ترانه که حتما به گوش شما هم رسیده است « می تونی مشت من و وا بکنی » نام دارد و نه تنها مشت اونیک را باز کرده و نوازنده ای را از پشت صحنه به عنوان خواننده به روی صحنه کشانده بلکه جنجال بزرگی بر سر آن ، بین او و رامش به پا کرده است.
اونیک قصه این ترانه و علت اختلافش را با رامش چنین بیان می کند:
شش ماه پیش ، تورج نگهبان ترانه سرای معروف ، ترانه جدیدی را که ساخته بود و همین «می تونی مشت من و و ابکنی » بود به من داد و چون می دانست به اصطلاح ته صدایی دارم گفت :« این ترانه را مخصوص تو ساخته ام و می خواهم به تو کادو بکنم اما به شرط این که خودت بخوانی »
من از این شعر خوشم آمد و پرویز مقصدی هم در ساختن آهنگش سنگ تمام گذاشت و اولین بار ، چهار ماه پیش من آنرا از برنامه شش و هشت تلویزیون اجرا کردم . موفقیت ترانه به حدی بود که بلافاصله صفحه شد و فروش فوق العاده ای پیدا کرد. مدتی بعد رامش که این ترانه را شنیده و خیلی خوشش آمده بود از من خواست موافقت کنم آنرا اجرا کند و من هم اجازه نامه کتبی به او دادم . حالا عده ای شایع کرده اند که اول رامش این ترانه را خوانده و من از او تقلید کرده ام و این طبعا برای من ناگوار است با این که هرگز ادعایی نداشته ام و حالا هم خودم را خواننده نمی دانم و فقط برای دل خودم سازی می زنم و آوازی می خوانم.
از نکات جالبی که اونیک می گفت این بود که قبل از ظاهر شدن روی صفحه تلویزیون و شهرت یافتن به عنوان خواننده همیشه تصور می کرده که اگر مردم قیافه اش را ببینند از صدای سازش هم بیزار می شوند. او چنان از قیافه اش ناامید بود که خیال می کرده فقط به درد پدر و مادرها می خورد برای ترساندن بچه ها
اما جالب این جاست که حالا به قول خودش بچه ها صمیمی ترین طرفداران او را تشکیل می دهند و در کوچه و خیابان به محض این که او را می بینند جلو می دوند و می گویند: می تونی مشت من و وابکنی
اونیک عامل اصلی موفقیت سریع خود را در این می داند که با سوز دل می خواند و صادقانه و همانطوری که واقعا هست با مردم روبرو می شود . می گوید : من عاشقم ، هفت سال هست عاشقم ؛ عاشقی پریشان و ناامید
شاید اولین ترانه ای که خوانده ام و می گویند گرفته وصف حالم بوده.
از او سئوال می کنیم که آیا به خوانندگی ادامه خواهد داد؟
جواب می دهد:
حالا که وارد میدان شده ام درست نیست جا خالی کنم. فقط سعی می کنم یک خواننده آماتور باقی بمانم.
دو ترانه تازه به زودی با صدای او خواهیم شنید : اولی که آهنگش از پرویز مقصدی و شعرش از کریم محمودی است عنوانی دور و دراز دارد :
«کی می خواد آتیش میون من و تو به پا کنه»
اما ترانه دومی نام ساده و کوتاهی دارد : تو بخند
آهنگ آنرا اونیک شخصا ساخته و شعرش را از خانم هما میرافشار هدیه گرفته است.

گردآوری و تحقیق: حمید
چهارشنبه 6 بهمن 1389